سجده ی شیعیان بر مُهر و تربت


پرسش: چرا شیعیان بر مهر و تربت سجده می کنند؟ پاسخ: بخاری در صحیح از پیامبر(صلی الله علیه وآله) نقل می کند: جُعِلَت لی الأرضُ مسجداً وطهوراً; زمین سجدگاه و مایه پاکیزگی برای من گردیده است(1) سجده کردن یعنی صورت روی زمین گذاردن، آن هم زمین پاک. لذا شیعیان به تاسی از پیغمبر خود که سجده بر زمین را واجب می دانند، بر زمین سجده می کنند. به دلیل آن که اغلب خانه ها، منازل و مساجد، مفروش می باشد و دسترسی به زمین آسان نیست و از طرفی جمع کردن فرش ها در وقت نماز ممکن و مقدور نمی باشد، لذا شیعیان قطعاتی از زمین و خاک پاک را که مهر یا تربت نامیده می شود با خود همراه دارند تا برای سجده کردن به زحمت نیفتند. بنابراین شیعیان همواره مهری را به نیت قطعه ای از زمین همراه دارند تا بتوانند مطابق دستور قرآن مجید سجده نمایند. این قطعه از زمین، آن طور که مغرضان بر ضد شیعیان تبلیغ می کنند به نیت بت نمی باشد. اخباری از اهل بیت طهارت رسیده است که سجده بر تربت پاک حسین که به خاک کربلا معروف است، موجب فضیلت بیشتر و ثواب زیادتر می شود. بدیهی است که سجده بر تربت کربلا مستحب است و واجب نیست. در دیدم » : مورد اهمیت خاک کربلا، جلال الدین سیوطی در خصائص الکبری از ام سلمه و نیز عایشه نقل می کند حسین(علیه السلام)در آغوش جدش رسول الله(صلی الله علیه وآله) نشسته است و خاک سرخ رنگی در دست آن حضرت می باشد. آن حضرت آن خاک را می بوسد و می گرید. ام سلمه پرسید یا رسول الله! این خاک چیست؟ ایشان فرمود: جبرئیل مرا خبر داده است که حسینم را در سرزمین عراق می کشند. این خاک را از آنجا برایم آورده است، و من بر مصایب حسینم گریه می کنم. سپس تربت را به ام سلمه داد و فرمود: چون دیدی این خاک به خون تبدیلشد، پس بدان که حسینم را کشته اند. ام سلمه آن خاک را در شیشه ای نگاه داشت تا در ظهر روز عاشورای سال 61 هجری، آن خاک به خون تبدیل شد و ام سلمه دریافت که حسین را به شهادت رسانده اند بر این اساس، اعتقاد شیعیان که گرفته از نص قرآن و سنت پیامبر و توضیحات ائمه معصومین (عترت پیامبر و ثقل اصغر) است، سجده بر وجه الارض است، یعنی خود زمین و هرچه مصداق زمین باشد، مانند سنگ بشرط آن که نظیر طلا و نقره (و سایر فلزات و سنگهای قیمتی) معدنی نباشد و چیزهایی که از زمین می روید، (بشرط آن که خوراکی و پوشاکی نظیر پنبه نباشد). لذا بهتر است سجده بر خاک کند و فرش و آسفالت (قیر) و نظایر آن ها چون از مواد معدنی است نمی توان بر آن سجده کرد سجده بر خاک کربلا (با حکمت هایی که ائمه فرموده اند) فضیلت بیشتری دارد، چون شهادت امام حسین نمونه کامل بندگی است و در کربلا سر به خاک بندگی نهاد و در این راه خون او بر زمین ریخته شد. لذا سجده بر خاک کربلا نه تنها شرک نیست، بلکه توحید کامل است و سجده برای امام حسین نیست، سجده بر بهترین خاک است برای خدا. اگر سجده بر تربت امام حسین شرک باشد، سجده ملائکه بر خاک آدم هم شرک است. در حالی که خداوند هرگز دستور به شرک نمی دهد، بلکه به توحید کامل دستور می دهد. شیطان که ظرفیت توحید کامل را نداشت، سجده نکرد. لذا سجده ما، سجده بر خاک کاملترین خلیفه خدا در زمان خود و به امر خدا و برای خدا است. شواهدی از فعل پیامبر و صحابه مسلم در صحیح خود به سند صحیح از انس روایت کرده است که پیامبر(صلی الله علیه وآله) قطعه حصیری داشت بنام خمره و بر آن نماز می خواند/2/ 1=کتاب الصلاة، ص 91 2=صحیح مسلم 1، ص 101 ; مجمع الزوائد 2، ص57 در سنن الکبری از جابر بن عبدالله انصاری نقل می کند: نماز ظهر را با پیامبر می خواندم پس مشتی از سنگ ریزه و شن از زمین بر می داشتم، تا خنک شود و بر آن سجده می کردم/1/ در سنن بیهقی از صالح سبابی نقل می کند: پیامبر شخصی را در حال سجده کنار خود مشاهده فرمود که بر پیشانی خود دستاری بسته بود. پیامبر(صلی الله علیه وآله) عمامه را از پیشانی وی کنار زد/2/ در همان کتاب از عیاض بن عبدالله قرشی نقل می کند: پیامبر خدا مردی را در حال سجده دید که بر گوشه عمامه خود سجده می کند پس با دست اشاره کرد دستار خود را بردار و به پیشانی او اشاره فرمود. نافع می گوید: عبدالله بن عمر بن الخطاب به هنگام سجده دستار خود را برمی داشت تا پیشانی خود را بر زمین بگذارد./3/ 1=سنن الکبری 2، ص439 2=سنن بیهقی، ج 2، ص 105 3=سنن بیهقی، ج 2، ص 105
نویسنده : محمد علی عین اللهی
تاریخ : سه شنبه 13 اسفند 1392


طلب حاجت از امامان (و از غير خدا) و نذر براي شرک نيست؟


پرسش: در کتب ادعيه شيعيان، زياد ديده مي شود که از امامان خود طلب حاجت مي کنند. آيا از غير خدا طلب حاجت کردن، دلالت بر شرک شيعيان ندارد؟ حتي فقيران شيعه در معابر عمومي ياعلي، يا حسين، يا ابوالفضل، يا امام رضا مي گويند و کمتر کسي از آن ها از کلمه يا الله استفاده مي کند که همگي آن ها از مظاهر شرک است (چون به غير خدا توجه مي کنند). يا نذورات خود را همواره نذر امام و امامزاده مي کنند که نذر براي مخلوق و غير خدا، شرک است. پاسخ: قبل از پاسخ به اين سؤال ابتدا بايد تعريف روشن و دقيقي براي شرک، ارائه نمود. 1شرک جلي و آشکار، آن است که انسان در ذات يا صفات يا عبادات و افعال براي خداوند متعال شريک قرار . دهد. *شرک در ذات: يعني در الوهيت، ذات و وحدانيت خداي تعالي شريک قرار دهد. مثل نصاري که قائل به پدر، پسر و روح القدس مي باشند. هر کدام از اين سه، داراي يک ويژگي مي باشند که دو تاي ديگر ندارد و تا اين سه با هم جمع نشوند ذات خداوندي بارز نگردد. *شرک در صفات: آن است که صفات خداوند متعال از قبيل علم، حکمت، قدرت، حيات... را زايد بر ذات باري تعالي بدانند و اين صفات را عين ذات او ندانند. اشاعره اين گونه مي باشند. *شرک در افعال: آن است که خداوند را در معني و حقيقت، بالذّات نداند. يعني فردي يا افرادي از مخلوقات را مؤثر (کم يا زياد، مستقيم يا غير مستقيم) در افعال و تدابير الهي بداند. يا آن که امور بعد از خلقت را واگذار شده به خلق بداند. يهوديان اين گونه مي باشند، زيرا آن ها معتقدند که خداوند وقتي خلايق را خلق نمود، از تدبير امور بازماندو به ناچار، کار را به خلق واگذار نموده و خود به کناري رفت. غلات نيز بدين جهت که عقيده دارند خداوند امور را به امامان تفويض نموده تا آن ها خلق کنند و روزي دهند، اين گونه مي باشند. به همين جهت آن ها را مفوّضه نيز مي گويند. *شرک در عبادت: آن است که در موقع عبادت توجه، حضور قلب و نيت خود را به غير خدا متمايل سازد. بنابراين هر عبادتي که نيّت آن براي خلق باشد شرک است. چون براي خدا شريک قرار مي دهد و او را در مقام عبادت پرستش مي کند. 2شرک خفي: شرک در اعمال، عبادات و طاعات است و تفاوت آن با شرک در عبادت، بسيار ظريف است. . شرک در اسباب نمونه بارز شرک خفي است. *شرک در اسباب: و آن زماني است که چشم اميد و خوف به خلق و اسباب داشته باشيم. مثلاً يک کارمند، مستقلاً و منحصراً به اداره، کارفرما يا صاحب کارش توجه داشته باشد. اما پاسخ به سؤال درباره شرک شيعيان: *حاجت خواستن از امامان: اگر صرف حاجت خواستن و تقاضا نمودن از مخلوق، شرک باشد پس تمام خلايق مشرکند و اصلاً نمي توان موحدي پيدا نمود. واضح است که روابط اجتماعي جوامع انساني بر پايه نياز به يکديگر بنا شده و کمک خواستن از ديگران در دنيا متداول است. به طوري که به سوي يکديگر رفته و بدون اين که نامي از خداي متعال برده شود تقاضاي کمک از ديگري مي نمايند. مثلاً: *مريضي به مطب پزشکي مي رود و از او درخواست مداوا و معالجه مي کند. *غريقي در آب فرياد مي زند که از غرق شدن نجاتش دهند. *مظلومي به دادگاه مي رود و از قاضي تقاضاي دادرسي مي کند *طلبه و دانشجويي نزد استاد رفته و تقاضاي آموزش و يادگيري مي کند. *کسي که اموالش به سرقت رفته به کلانتري مي رود و تقاضاي پيداکردن اموال مسروقه را دارد. *کسي به نانوايي مي رود و تقاضاي چند قرص نان مي کند. آيا مي توان همگي اين افراد را به دليل اين که در محاورات خويش، نامي از خداي متعال نمي برند مشرک دانست؟ يقيناً پاسخ منفي است. حتي بالاتر از همه اين ها، انبيا نيز از خلايق، تقاضاي کمک و ياري مي طلبيده اند. در سوره نمل توجه و دقت شود که حضرت سليمان به حضار مجلس گفت: } قالَ يا أَيُّهَا الْمَلَؤُا أَيُّکُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ يَأْتُونِي مُسْلِمِينَ قالَ عِفْرِيتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتِيکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِکَ وَ إِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٌ قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ أَنَا آتِيکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْکَ طَرْفُکَ فَلَمّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّي{ ; کداميک از شما تخت بلقيس را قبل از اين که او نزد من آيد و تسليم امر من شود به اينجا خواهيد آورد؟ از آن ميان عفريت جن گفت: من در آوردن تخت او به اندازه اي قادر و امينم که قبل از آن که تو از جايگاه قضاوت خود برخيزي آن را به حضورت مي آورم. کس ديگري که به بعضي از علوم کتاب الهي دانا بود (آصف بن برخيا) گفت: من پيش از آن که چشم بر هم زني تخت او را به اينجا مي آورم. چون سليمان سرير را نزد خود مشاهده کرد گفت: اين بديهي است که تخت بلقيس با آن عظمت را از راه دور آوردن، آن هم در .«( توانايي از فضل خداي من است( 1 يک چشم بر هم زدن کار مخلوق عاجز نيست. بنابراين از تقاضا و استمداد طلبيدن سليمان، جهت انتقال تخت بلقيس مي توان دريافت که صرف کمک خواستن و تقاضا نمودن شرک نيست، زيرا شرک يک امر قلبي است. از طرف ديگر خلفاي اول و دوم، مخصوصاً به هنگام قضاوت و داوري بين مردم که خود از آن عاجز بودند به جلوه هايي » و « مناقب » اميرالمؤمنين(عليه السلام) مراجعه نموده و استمداد مي طلبيدند. نمونه هاي اين استمداد دربسيار است. در زير فقط به بيان يک مورد از مواردي که خليفه دوم عمر بن الخطاب به « از عدالت مولود کعبهاهل بيت و عترت پيغمبر(عليهم السلام) توسل نموده تا به نتيجه برسد بسنده مي شود. : ابن حجر مکي در« صواعق محرقه » *نقل مي کند 1=نمل 38 تا 40 در سال 17 هجري مردم به دفعات زيادي براي استسقا (دعاي باران) مي رفتند و نتيجه نمي گرفتند تا اين که عمر خليفه دوم گفت: فردا به وسيله کسي که دعايش مستجاب مي گردد طلب آب خواهم کرد. خليفه خود نزد عباس عموي پيغمبر رفت و گفت: با ما بيرون بيا تا به وسيله تو از خداوند متعال طلب آب نماييم. عباس گفت: بايد صبرنمود تا وسيله آن مهيا شود. آنگاه به بني هاشم خبر داد که لباس پاک پوشيده و بوي خوش نيز استعمال کنند. سپس امام علي(عليه السلام) در جلو و امام حسن(عليه السلام) در سمت راست و امام حسين(عليه السلام)در سمت چپ وبني هاشم در پشت سر آن ها حرکت کردند. جناب عباس به عمر گفت: کس ديگري را با ما نفرست. آن ها رفتند تا به مصلي رسيدند و جناب عباس دست به دعا برداشت. جابر نقل مي کند که هنوز دعا تمام نشده بود که ابرها به پروردگارا! ما » : حرکت در آمد و باران باريدن گرفت. بخاري نيز در صحيح خود از عمر چنين نقل مي کند( به واسطه عموي پيغمبرمان به تو متوسل شديم تا باران به ما عطا کني. پس خداوند به آن ها باران عطا کرد( 1) ابن ابي الحديد نيز در جلد دوم شرح نهج البلاغه خود نقل مي کند: خليفه با عموي پيغمبر جهت استسقا بيرون پروردگارا! ما به واسطه عموي پيغمبرت و البته اجدادش و بزرگان آن » : رفتند. خليفه عمر در محل استسقا گفت ها به سوي تو متوسل شديم. پس مقام پيغمبرت را در عموي او حفظ فرما; چون او ما را دلالت نموده که از درگاه با عظمت تو طلب شفاعت و استغفار نماييم( 2) 2نذر امامان . در اکثر کتب فقهي شيعيان، فصلي به نام(باب نذر)وجود دارد و تمام رساله هاي مراجع تقليد و فتاواي آن ها براين اصل استوار است که نذر، نوعي عبادت است و مانند بقيه عبادات بايد براي خدا باشد.دو شرط(نيت قربه الي الله)و(صيغه نذر)را نيز لازمه آن دانسته اند. اگر يکي از آن دو شرط نباشد، نذر محقق نمي شود و اين دو شرط مکمل --------------------------------------------------- 1=رفع المناره، ص 9 2=الفايق في غريب الحديث، ج 3، ص 115 ; تاريخ مدينه دمشق، ج 26 ، ص 363 ; تاريخ يعقوبي، ج 2.ص150 -------------------------------------------------- يکديگرند. نيت نذر مانند بقيه عبادات بايد براي خاطر خدا و رضايت او باشد. اين نکات در تمام رساله هاي عمليه فقهاي شيعه به وضوح آمده است. بنابراين در اداي نذر، نيت براي غير خدا حتي نيت پيغمبر و امامان و آل محمد متصور نبوده و باطل کننده نذر است. را خداي خود يا آن ها را شريک در ذات و « آل محمد » از آنجايي که تمام شيعيان بر اين اعتقادند که اگر کسي صفات و افعال خدا بداند، قطعاً مشرک است پس نيت آن ها نمي تواند براي غير خدا باشد. اما شرط دوم که صيغه نذر باشد متمم شرط دوم و تثبيت کننده شرط اول است. بدين معنا که نذر کننده بايد در موقع نذر صيغه بخواند و چنانچه نام خدا در آن صيغه نباشد صيغه نذر جاري نمي شود. مثلاً کسي که روزه نذر مي کند ». براي خدا روزه مي گيرم » : بايد بگويد بنابراين شيعيان معتقدند که هم نيت نذر و هم صيغه نذر هر دو تأکيد بر انجام نذر براي خدا دارند و بايد براي رضاي خدا باشد، ولي نذر کننده در مصرف نذر خود مختار است. مثلاً نذر مي کند که گوسفندي را براي خدا در حرم فلان امام يا امامزاده بکشد. حال مي تواند آن را به فقرا بدهد يا اطعام کند و يا به هيئت و عزاداران آن امام و امام زاده بدهد. يا مثلاً نذر مي کند تا پول يا لباسي را به اهالي يا فقرا يا عالم يا سيدي از اولاد رسول الله بدهد. چون هم نيت و هم صيغه نذر هر دو تأکيد بر انجام نذر براي خدا دارند، لذا هيچ اشکالي بر آن وارد نيست. حال اگر بعضي افراد از اين اصل عدول نمايند، نمي توان عمل آن ها را به کل شيعيان تعميم داد و اصول مسلم شيعه راخدشه دار نمود. يده « يا مهدي ادرکني » و « يا حسين ادرکني » ،« يا علي ادرکني » 3اگر از شيعيان عبارات و اصطلاحاتي چو . نيست، بلکه چون دنيا « يا مهدي الله ادرکني » و « يا حسين الله ادرکني » ،« يا علي الله ادرکني » مي شود، معناي آن دار اسباب است( 1) و شيعيان آن خاندان جليل القدر را وسيله و اسباب نجات مي دانند، لذا به وسيله آن ها به خداي متعال توجه مي جويند. 1=الصحيح من السيره، ج 4، ص 87 ; تفسير الميزان، ج 2، ص 4 به هر حال توجه مستقل ما در طلب حوايج و دفع مشکلات نسبت به ذات يگانه پروردگار همچنان محفوظ است. همانطور که در قرآن مجيد آمده است يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ اي اهل ايمان تقواي خدا به درگاه با عظمت پروردگار « وسيله » را پيشه کنيد وبرويد(1) از آنجايي که شيعيان، آل محمد سلام الله عليهم اجمعين را عباد الله الصالحين و واسطه فيض از مبدأ فياض مي دانند، بنابراين توسل به آن ها را بر حسب دستور رسول گرامي اسلام لازم مي دانند. براي صحت اين ادعا نيز مي توان به علماي اهل سنت، نظير ابن ابي الحديد معتزلي استناد نمود. او در جلد چهارم شرح نهج البلاغه خود، خطبه خدايي را حمد » : حضرت زهرا(عليها السلام) درباره غصب فدک در حضور مهاجر و انصار را چنين نقل مي کند مي کنم که از پرتو نور عظمتش اهل آسمان ها و زمين بندگي مي کنند و هدف تمام وسايل، ذات اقدس اوست و « وسيله » در ميان خلق ما هستيم2 حديث ثقلين=دليل محکم و مطمئن ديگري مبني بر جواز توسل و تمسک به آل محمد و اهل بيت رسالت است کهحتي جماعت اهل سنت، مثل ابن حجر مکي در صواعق محرقه صحت آن را تأييد مي کنند. رسول گرامي به درستي که در ميان شما دو چيز گرانبها مي گذارم. يکي » : اسلام(صلي الله عليه وآله) در اين حديث مي فرمايد از آن ها کتاب خدا (قرآن مجيد) و ديگري اهل بيت من است. پس هر کس که به آن ها توسل و تمسک جويد، قطعاً نجات خواهد يافت. هر کس از آن دوري نمايد به تحقيق هلاک خواهد شد، و پس از من، هر کس که توسل وتمسک به آن ها جويد هرگز گمراه نخواهد شد(3) 1=35 مائده 2=سقيفه و فدک، ص 100 ; صحيفة الزهرا(عليها السلام)، ص 270 ; شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج16.ص211 3=المعيار و الموازنه، ص 322 ; سنن الکبري، ج 5 ، ص 130 ; جامع الصغير، ج 2، صص 156 و 157 ; فتح الباري، ج 11 ، ص 333 و 408 ;
نویسنده : محمد علی عین اللهی
تاریخ : جمعه 9 اسفند 1392


چه کساني علم غيب مي‌دانند؟

برچسب ها: چه کساني علم غيب مي‌دانند؟، جن/26، علم غیب،

يکي از مباحثي که در نبوت و امامت مطرح است اين است که علم غيب مخصوص چه کسي است. در قرآن آياتي داريم که «...الْغَيْبِ لا يَعْلَمُها إِلاَّ هُو» (انعام/59) ، «لايعلم الغيب الا هو» آيا غير از خداوند ديگري علم غيب مي‌داند؟ «عَالِمُ الْغَيْبِ» (جن/26) يعني خدا علم غيب دارد «فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا» (جن/26) يعني احدي را بر غيب آگاه نمي‌کند، «الا»، اين آيه قرآن است سوره جن آيه‌ي بيست و شش ترجمه آن هم واضح است «عَالِمُ الْغَيْبِ» (جن/26) يعني خدا علم غيب دارد، عالم غيب خدا است «فَلَا يُظْهِرُ» يعني براي هيچ کس اين علم را اظهار نمي‌کند، علم غيب از آن خودش است به کسي نمي‌دهد مگر «إِلَّا»، مگر «لِمَنْ ارْتَضَى» (انبياء/28) کسي که از او راضي است، از چه کسي راضي است؟ «من رسول» از قبيل رسول. ممکن است کسي بگوييد بسيار خوب رسول علم غيب مي‌داند اما امام از کجا مي‌داند؟

مي‌گوييم اگر فقط پيغمبر بود مي‌فرمود: «عالم الغيب فلا يظهر علي غيبه احدا الا الانبيا» اگر فقط انبياء بود مي‌گفتند «الا الانبيا» مخصوص انبياء نيست فرموده است کسي را که از آن راضي هستم بنابراين ملاک اينکه خدا بايد علم غيب به کسي بدهداين است که از آن شخص راضي باشد. ملاک شخص نبي نيست ملاک اين است که از او راضي باشد سپس هم آمده است «من رسول» يعني از قبيل رسول، يعني رسول به عنوان نمونه است. اگر شخص پيغمبر بود مي‌گفت «عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا» (جن/26) مگر انبياء، نيامده است الا الانبياء گفته ملاک شخص پيغمبر نيست کساني که خدا از آنها راضي است شخص اولش هم رسول است در اين آيه مشخص مي‌شود خداوند علم غيبش را به افراد مي‌دهد اما آن افراد هر کسي نيستند ممکن است افرادي در جامعه پيدا شوند بگويند ايشان علم غيب ميداند پس دکان است زماني شخصي بود که همه مي‌گفتند علم غيب دارد گاهي اوقات مسائلي هم بيان مي‌کرد بعضي اشخاص هم باور مي‌کرند نقل شد که او را خدمت امام بردند، امام گفت: شما علم غيب داريد؟ اگر علم غيب داريد من دفتر شعري دارم چهل سال پيش گم شده است بگو کجاست؟ او نتوانست بگويد امام فرمود پس تشريف ببريد. هر کسي هم که علم غيب دارد فال بين و کف بين و رمل و استرلاب و اين قبيل اشخاصي که مي‌گويند از غيب خبر دارند، چنين نيست «مَنْ ارْتَضَى» (جن/27) خدا از چه کساني راضي است؟ علم غيب تحفه‌اي است که خدا به افراد نادري مي‌دهد و به هر کسي نمي‌دهد. در مورد علم غيب شش بحث کوچک دارم که در ده الي پانزده دقيقه برايتان مي‌گويم. در قرآن آياتي داريم بعضي آيات را انسان مي‌بيند که با يکديگر همخواني ندارند اين است که بايد به کارشناس بدهيم.

 

 آياتي داريم از قبيل اينکه «لا يعلم الغيب الا هو»، «لا يعلم الغيب» يعني علم غيب را نمي‌داند، «الا هو» فقط خدا علم غيب مي‌داند پس بعضي آيات مثل اين مي‌گويد علم غيب مخصوص خدا است بعضي آيات مثل اين مي‌گويد علم غيب مال خدا است اما به بعضي اشخاص که از آنها راضي باشد مي‌دهد. کجا مي‌دهد؟ چگونه؟ شيوه هايش را مي‌گويم من اينجا پنج الي شش عدد شيوه يادداشت کردم يکي اينکه آنجا که مي‌گويد علم غيب را کسي ديگر نمي‌داند يعني علم غيب ذاتاً مخصوص خدا است و زماني به عنوان مثال مي‌گوييم يزد يا سمنان نفت دارد گاهي هم مي‌گوييم نفت ندارد کدام درست است هر دو درست است آنجايي که مي‌گوييم نفت ندارد يعني زمين آن نفت ندارد آنجايي که مي‌گوييم نفت دارد يعني با ماشين و لوله و کاميون و قطار نفت به آنجا مي‌رسانند پس يزد نفت دارد يا نه؟ سمنان نفت دارد يا نه؟ اگر بگوييم دارد يا ندارد هر دو درست است، ندارد يعني ذاتاً زمين آنجا نفت ندارد اما اگر بگوييم دارد يعني از طريق لوله مي‌شود نفت به آنجا آورد. آنجايي که مي‌گويد علم غيب را احدي نمي‌داند يعني ذاتاً علم غيب مخصوص خدا است آنجايي که مي‌گويد امام و پيغمبر يعني از طريق رابطه با خدا مي‌دانند

2- علم غيب دو قسم است نامه‌هاي اداري طبقه بندي شده‌اند نوشته شده صد در صد محرمانه، نيمه محرمانه، علم غيب هم طبقه بندي است بخشي از علم غيب مخصوص خدا است مثلاً قيامت چه زماني است از پيغمبر پرسيدند قيامت چه زماني بر پا مي‌شود؟ «قُل»، به آنها بگو: نمي‌دانم. علم غيب مخصوص است، در بعضي موارد علم غيب مخصوص خدا است به احدي نمي‌دهد در دعا داريم که «و بحق علمک الذي استاثرت به لنفسک» خدايا به حق آن علمي که مخصوص خودت است يعني به انبياء هم نمي‌دهي، پس دو مورد علم غيب داريم علم غيب ويژه از آن خدا است، علم غيبي که ويژه نيست به اوليا خود نيز مي‌دهد.

 

3- گاهي وقت‌ها امامان ما مي‌فرمودند علم غيب نداريم گاهي وقت‌ها مي‌گفتند داريم اين مورد مربوط به مخاطبين آنها مي‌باشد گاهي افراد کم ظرفيتي مي‌آمدند اگر امام علم غيب مي‌گفت آن شخص علي اللهي مي‌شد و مي‌گفت او(امام) خدا است. زماني که مي‌ديد اگر علم غيبش را بگويد آن شخص غلو مي‌کند يعني امام را از امام هم بالاتر مي‌داند مي‌فرمود: «أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ» (كهف/110) من هم مثل شما هستم علم غيب ندارم. مثل اين است که شما زماني پول داري شخصي مي‌گويد: شما اين همه پول داري مقداري از آن را به ما بده، مي‌گويي براي من نيست بدهي هايم، امانت و براي مردم است اينکه مي‌گويي براي مردم است دليل آن اين است که مي‌بيني اين شخص توقعي دارد، بگيرد. مي‌گويم براي من نيست. من پول دارم شخصي مي‌گويد بده مي‌گويم براي من نيست بيت المال و پول نهضت سواد آموزي است من مگر مي‌توانم پول نهضت سواد آموزي را به تو بدهم؟ زماني مي‌بينم آن شخص غلو مي‌کند آنجا از يک جهت حرف مي‌زنم اما زماني مي‌گويد که واقعاً گدا تر از تو هم است؟ از تو فقير تر هم داريم؟ از تو بخيل تر هم داريم؟ اين قدر پول در دستت داري. مي‌گويم من پول دستم است؟ کجا است؟ يعني در مقابل کسي که به من مي‌گويد گدا، فقير، پول مي‌ريزم در مقابل کسي که مي‌گويد پول‌ها را بده مي‌گويم براي من نيست يعني مراعات مي‌کنيم به کسي که ماست خورده است مي‌گوييم خرما بخور، خرما خورده گرمش شده است به او مي‌گوييم: ماست بخور. يعني بايد به مقتضاي حال صحبت کرد.

 

 حضرت موسي يک بار عصا را انداخت مار کوچکي شد و رفت. يک عصا بود. مي‌فرمايد اولين بار مار کوچکي شد و فرار کرد. آيه اش اين است «جَانٌّ وَلَّى مُدْبِرًا» (نمل/10) يعني اولين بار که موسي عصا را انداخت يک مار کوچک شد و فرار کرد. چون اولين بار موسي باور نمي‌کرد. مي‌گفت: عصا را بيندازم مار مي‌شود! خدا فرمود: عصا را بينداز زماني که عصا را انداخت مار شد، يک مار کوچک و فرار کرد دومين بار ديگر موسي خبر داشت چه خواهد شد زماني که موسي عصا را انداخت، قرآن مي‌فرمايد: «حَيَّةٌ تَسْعَى» (طه/20) مار کوچک نشد مار معمولي شد و تاب خورد. يعني چه؟ مار عادي در حرکت، يک مار عادي شد، مار کوچک نشد و نرفت. همچنان حرکت مي‌کرد. در کاخ فرعون تا عصا را انداخت «ثُعْبَانٌ مُبِينٌ» (اعراف/107) اژدها شد و جلو آمد، «ثُعْبَانٌ مُبِينٌ» (اعراف/107) يعني هماژدها شد هم جلو آمد يک عصا و يک موسي است اما سه حالت دارد اولين بار که موسي آب ديده نشده بود مار کوچکي شد و رفت چون اگر اژدها مي‌شد حضرت موسي سکته مي‌کرد با اينکه مار کوچک شد، خدا اينجا فرمود «لَا تَخَفْ» (هود/70) نترس، يعني از مار کوچک ترسيد با اينکه مار رفت و رو به موسي نيامد «وَلَّى» يعني برگشت و رفت با اينکه مار کوچک شد و رفت موسي ترسيد براي اينکه اولين بار بود، دومين بار چون موسي(ع) آب ديده شده بود مار عادي شد و نترسيد در مقابل فرعون که شخص زورگويي بود و مي‌گفت من خدا هستم يک اژدها شد و جلو آمد که فرعون ترسيد بنابراين مخاطب‌ها فرق مي‌کند

 مثلاً امام مي‌آمد مي‌ديد شخصي مي‌گفت: تو با ما هيچ فرقي نمي‌کني، امام به او نگاه مي‌کرد و مي‌گفت من با تو هيچ فرقي نمي‌کنم؟ مي‌خواهي بگويم در منزلت چه مقدار پول داري؟ مي‌خواهي بگويم در جيب راستت چه پولي است؟ مي‌خواهي بگوم شب پيش در منزل چه چيزي خوردي؟ مي‌خواهي بگويم؟ در قرآن آمده است حضرت عيسي مي‌فرمايد: مي‌خواهي بگويم «تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ» (آل‌عمران/49)در خانه چند کيلو لپه داري؟ اينجا در مقابل کسي که معرفت ندارد امام از علم غيبش مي‌گويد تا معرفت او را بالا ببرد اما شخصي که معرفت دارد و زياده روي مي‌کند، آقا ايشان کسي است که، ايشان کسي است که، مي‌گويد: نه اين طور هم نيست پس هر جا فتيله پايين مي‌رود امام بالا مي‌آرود هر جا فتيله بالا مي‌رود امام پايين مي‌آورد يعني براي اينکه تعادل برقرار کند. پس در مقابل افراد کم ظرفيت که مي‌گفتند: او امام نيست او خدا است مثلاً آقاي محمد حسين طباطبايي که بزرگ شده است زماني که تقريباً شش سال داشت به مکه آمده بود هر چه مي‌گفتند، او معادل قرآني آن را مي‌خواند شخصي از يمن آمده بود، ديد هر چه مي‌گويد او قرآن مي‌خواند گفت: «هذا مهدي؟ »گفت: اين حضرت مهدي است؟ گفتند: نه اين محمد حسين طباطبايي است يعني اگر يک کسي کم ظرفيت است بايد گفت: نه اين نوجوان تيزهوش است حضرت مهدي نيست. اين هم يک مسئله،

 

يکي از موارد ديگر اينکه آنجايي که مي‌گوييم، نمي‌دانيم يعني بالفعل نمي‌دانيم يعني فعلاً حضور ذهن نداريم اما آنجايي که مي‌گوييم، مي‌دانيم يعني با واسطه مي‌دانيم. مثلاً شما شماره تلفن فلان شخص را داري؟ هم مي‌تواني بگويي مي‌دانم هم مي‌تواني بگويي نمي‌دانم زماني که مي‌گويي نمي‌دانم، يعني الآن در ذهنم نيست زماني که مي‌گويي شماره او را دارم يعني با مراجعه به دفتر تلفن مي‌توانم، پيدا کنم. رواياتي داريم از اولياء خدا، پيغمبر و ائمه، اين که مي‌خوانم حديث است، «ان لنا» بدرستي که، «عَمُوداً مِنْ نُور» ما يک عمود نوري داريم، يک ستون نوري است با مراجعه به آن ستون نوري مي‌توانيم اطلاعات زيادي را بگيريم حضرت زهرا(س) کتابي به نام مصحف داشت علوم آينده در آن بود امام رضوان الله تعالي عليه در وصيت نامه اش نوشته است که «ما مفتخريم که مصحف حضرت فاطمه از ما است» يعني ما فاطمه زهرا داريم که فاطمه مصحف دارد. مصحف چه است؟ اين کتاب چه است؟ يکي از منابع علمي امامان ما اين کتاب مادرشان بود از امام صادق پرسيدند در آينده چه مي‌شود امام صادق فرمود بايد بروم کتاب مصحف را مطالعه کنم بيايم، اگر آياتي، رواياتي مي‌گويند علم غيب نداريم يعني حضور ذهن نداريم آنجايي که مي‌گويند علم غيب داريم يعني با مراجعه داريم.

يک مورد ديگر. اينها شهادت خودشان را مي‌دانستند يا نمي‌دانستند اينها شهادت خودشان را مي‌دانستند حضرت علي مي‌دانست او را در مسجد مي‌کشند امام حسين مي‌دانست شهيد مي‌شود. شهادت امام حسين را وقت تولد خبر دادند. علامه اميني صاحب الغدير کتابي دارد در کتابش رواياتي را از شيعه و سني نقل مي‌کند که پيغمبر به‌ام سلمه گفت: حسين من که کوچک است در آينده شهيد خواهد شد خبر شهادتش را از قبل داده بودند پيغمبر ما سي سال قبل از شهادت امير المومنين يک روز سخنراني مي‌کرد که ماه رمضان چه ماه خوبي است چنين است، چنان است اميرالمومنين برخاست سئوال کرد در اين ماه رمضان که به اين اندازه خوب است بهترين کاري که بايد انجام دهيم چه چيزي است؟ فرمود: بهترين کار ورع و تقوي است بعد حضرت گريه کرد گفتند: چرا گريه مي‌کني فرمود همين ماه رمضان که اينقدر خوب است در همين ماه رمضان تو را مي‌کشند. سي سال قبل پيغمبر خبر داد و گريه کرد يعني پيغمبر براي شهادت حضرت علي سي سال قبل گريه کرد. ولي ممکن است بگوييد اگر مي‌دانستند پس چرا مسجد رفتند. اينها حق ندارند از علمشان استفاده کنند مثل استانداري، فرمانداري، که سي الي چهل، صد تا کمتر و بيشتر ماشين دارد اما کنار ماشين نوشته شده است استفاده اختصاصي ممنوع. يعني اگر خربزه خريدي بايد تاکسي بار بزني پانصد عدد ماشين داري مثل رئيس بانک که کليد صندوق بانک را دارد اما وقتي پول مي‌خواهد از همکارش قرض مي‌کند حق ندارد کليد به صندوق بيندازد. پليس باتوم، کلت و اسلحه دارد اما اگر در خانه با همسرش بحث کند حق ندارد کلت بزند با همسرت جر و بحث کني، داد و بيداد کني حق نداري از باتوم استفاده کني باتوم را من به تو دادم زماني که گفتم بزن، بزن. تيراندازي، زماني که گفتم تير اندازي، تيراندازي کن. بنابراين امامان ما حق ندارند از علمشان استفاده کنند دعايشان هم همينطور است حق ندارند از دعايشان استفاده کنند سئوال، امام حسين نمي‌توانست روز عاشورا دعا کند آب از زمين بجوشد که تشنگي نکشد؟ چرا، امام حسين مي‌توانست دعا کند اما اگر امام حسين دعا مي‌کرد مشکل عطش را حل مي‌نمود، آنوقت مي‌توانست به شما بگويد به جبهه برو و تشنگي را تحمل کن؟ بايد خودش هم تشنگي بکشد تا به شما بگويد برو و تشنگي بکش. يعني تا امامان ما زجر نکشند براي ما الگوي عملي نيستند. اگر امامان ما مشکلات خودشان را حل کنند مثلاً امام جواد هوس انار دارد بگويد خدايا من امام جواد هستم الان هم فصل انار نيست من دعا مي‌کنم اين درخت خشک الان انار دهد‌اي خدا اين درخت سبز شده، الان يک انار بخوريم امام جواد براي ميل خودش انار درست کند انوقت به شما بگويد صبر کن «وَبَشِّرْ الصَّابِرِينَ» (بقره/155) مي‌گوييم خودت چرا صبر نکردي؟ خودت بايد صبر کني. تمام سختي‌هاي بشر را بايد امامان ما بکشند تا براي ما الگوي عملي باشند

ما حضرت زهرا را براي همين دليل مي‌خواهيم حضرت زهرا هيچ وقت مستقل نبود تازماني که پيغمبر بود تابع او بود بعد از رحلت پيغمبر تابع شوهرش بود مستقل نبود اما يک زهرا مي‌خواهيم در چهارده معصوم اگر اين چهارده امام همه مرد بودند خانم‌ها مي‌گفتند: اين چهارده تا همه شان مرد بودند اصلاً خبر از دل ما زن‌ها نداشتند فقط مي‌گفتند بچه داري، شوهر داري، خانه داري اگر يکي از اينها زن بود خبر از دل ما مي‌داشت کار ما به اين اندازه سخت نمي‌شد بايد يک نمونه باشد که زماني که مي‌گويد شوهر داري مي‌گويد اين شوهر. زماني هم که مي‌گويند بچه داري بگويد اين حسين است اين هم زينب. در مورد خانه داري، اين کار خانه اش است. يعني بايد براي الگوي عملي يک زهرا در چهارده معصوم باشد اگر همه چهارده تا مرد بودند زنها الگوي عملي نداشتند، نمي‌شود امام حسين به من بگويد به جبهه برو و تشنگي را تحمل کن خودش با دعا مشکلش را حل کند اصلاً نفرين کند بگويد: خدايا اين يزيديها را خاکستر کن با نفرين نابودشان کند اگر با نفرين نابودشان کند آنوقت من بروم در جنگ مقابل صدام بايستم؟ حسين تو چطور خودت نايستادي من بروم تکه تکه شوم؟ خودت با نفرين مشکلت را حل کردي پس ببينيد مثل پليس که کلت و اسلحه دارد اما استفاده اختصاصي نمي‌کند. امامان ما هم دعايشان مستجاب مي‌شود معجزه هم دارند علم غيب هم دارند اما استفاده اختصاصي نمي‌کنند استفاده اختصاصي ممنوع. چرا استفاده اختصاصي ممنوع؟ جواب آن را نيز گفتم اگر اينها براي زندگي شخصي شان استفاده اختصاصي کنند مشکلاتشان را با دعا و معجزه حل کنند ديگر براي ما الگوي عملي نيستند و ما الگوي عملي مي‌خواهيم.

7- علم غيب امامان به خواست و اراده خداوند

مورد ديگر هم اين است که اينها گاهي علم غيب دارند گاهي ندارند حديث داريم «يُبْسَطُ لَنَا الْعِلْمُ فَنَعْلَم‏» گاهي پرده کنار مي‌رود مي‌بينيم«يُقْبَضُ عَنَّا فَلَا نَعْلَم‏» (الكافي/ج1/ص256) گاهي هم بسته مي‌شود نمي‌بينيم اين حديث است «يُبْسَطُ» گاهي بسط داده مي‌شود مي‌بينيم«يُبْسَطُ لَنَا» گاهي براي ما باز مي‌شود مي‌بينيم «يُقْبَضُ» بسته مي‌شود، نمي‌بينيم يعني امام علم غيب دارد اما به اراده خودش نيست اگر خدا بخواهد. مثل اين تلفن‌هاي همراه گاهي مي‌گويد در دسترس نيست گاهي مي‌گويد خاموش است.

يک مورد ديگر اينکه گاهي وقت‌ها علم غيب داشتنش کمال است. حد کمال را دارند اما بعضي وقت‌ها علم غيب کمال نيست پس خوب است که آدم نداند همه جا علم غيب کمال نيست مثلي که از قبل مي‌زدم اين بود حضرت علي (ع) جاي پيغمبر خوابيد پيغمبر شبانه هجرت کرد، بالاي سر علي ابن ابيطالب برويم، يا اميرالمؤمنين مي‌دانستي تو را خواهند کشت يا نه؟ اگر بگويد من علم غيب داشتم مي‌دانستم که جاي پيغمبر بخوابم کسي مرا نخواهد کشت اگر اميرالمؤمنين از آينده خبر داشت آيا شما جاي پيغمبر نمي‌خوابيدي من هم مي‌خوابيدم اينجا هنر علي اين است که جاي پيغمبر بخوابد و نداند که سرنوشتش چه خواهد شد اگر بدانيم که بخوابيم کسي ما را نخواهد کشت همه‌ي ما علي مي‌شديم هنر اميرالمؤمنين اين است که بخوابد و نداند که سرنوشتش چه مي‌شود هنر ندانستن است. همه جا دانستن هنر نيست ما هم گاهي وقت‌ها چيزي ندانيم بهتر است من بارها در عمرم گفتم‌اي کاش سواد نمي‌داشتم البته سوادي هم ندارم اما پيش آمده که گفتم‌اي کاش اين دو کلمه را نيز نمي‌دانستم خدا مي‌داند يک خاطره تلخي به شما بگويم که مناسب تحصيل کرده‌ها است به دليل اين که دو حديث داريم ضد هم است کدام درست است «العلم نور»، «العلم حجاب» هر دو درست است علم مي‌تواند نور باشد يعني آدم بداند همچنين علم مي‌تواند حجاب باشد يعني آدم نداند يک مثال شما اگر شب لامپ حياط خانه را روشن کنيد در حياط اگر يک لامپ قوي باشد شما ستاره‌ها را نمي‌بينيد بخاطر اين لامپ ستاره‌ها را نمي‌بيني شخصي بخاطر مدرک ديپلم و ليسانسي که گرفته بخاطر حجت الاسلام ديگر کسي را نمي‌شناسد دو کلمه درس خوانده است اما اگر اين لامپ را خاموش کني ستاره‌ها را مي‌بيني يعني گاهي وقت‌ها علم نور است يعني چراغ نور است اما همين نور کم باعث مي‌شود که انسان از خيلي، مثل باقلوا است خيلي افراد باقلوا که مي‌خورند اشتهايشان براي خوردن غذا کم مي‌شود يعني غذايي خورده که اين غذا مانع خوردن غذاي ديگر مي‌شود اين لامپ مانع ديدن ستاره‌ها مي‌شود اما اگر اين لامپ را خاموش کنيد مي‌گوييد آسمان چقدر پر ستاره است چه خوب شد که اين لامپ خاموش شد خيلي وقت‌ها انسان بخاطر دو کلمه‌اي که مي‌داند مسائل زيادي را نمي‌داند.

به هر حال در اين جلسه صحبت هايم را دسته بندي مي‌کنم.

1- هر چه مي‌گويم نيمي از آن را من، نيمي ديگر را شما بگوييد آياتي داريم که علم غيب خدا اختصاصي است «لايعلم الغيب الا هو» فقط علم غيب مال خدا است آياتي هم داريم که «مِنْ أنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ» (آل‌عمران/44) علم غيب را به اولياء مي‌دهيم. هم آمده است علم غيب به اولياء داده مي‌شود هم علم غيب مخصوص خدا است کدام از اين دو درست است؟ مي‌گوييم هر دو درست است آنجايي که مي‌گويد علم غيب مخصوص خداست يعني ذاتاً علم غيب مخصوص خدااست آنجايي که مي‌گويد به ديگران مي‌دهيم يعني از طريق لوله کشي و مثلاً مي‌گوييم اين منطقه نفت دارد يا ندارد آنجايي که مي‌گوييم نفت ندارد يعني ذاتاً زمين نفت ندارد آنجايي که ميگوييم نفت دارد يعني از طريق قطار و لوله نفت به آن مي‌رسانيم ذات علم غيب مخصوص خدا است اما به اوليا خود مي‌دهد. 2- دو قسم علم غيب داريم علم غيب ويژه مخصوص خدا است علم غيب باز مخصوص خدا نيست به اوليا خود مي‌دهد. 3- گاهي علم غيب کمال است اولياء دارند گاهي ندانستن کمال است آنجايي که ندانستن کمال است علم غيب را اولياء ندارند. 4- علم غيب را نداريم يعني حضور ذهن نداريم علم غيب را داريم يعني با مراجعه به آن عمود و به آن دفتر تلفن داريم. 5- اگر شخصي غلو مي‌کرد به او مي‌گفتند ما علم غيب نداريم آنجايي که کسي مي‌گفت تو يکي من هم يکي (من و امام هيچ فرقي نداريم) آنجا امام از علم غيبش استفاده مي‌کرد. 6-امامان ما علم غيب دارند؟ بلي، علي ابن ابيطالب مي‌دانست شهيد خواهد شد بلي، امام حسين مي‌دانست کشته مي‌شود بلي مي‌دانست. پس چرا از علم غيب استفاده نکردند مي‌گوييم اگر اينها مي‌خواستند از علم غيب يا معجزه و دعا استفاده کنند مشکلات خودشان را با دعا و معجزه و علم غيب حل کنند ديگر نمي‌توانستند به ما بگويند به استقبال مشکلات برويم. بخاطر اينکه خودشان به استقبال مشکلات نرفتند در مقابل برخورد با مشکل با دعا و معجزه حل کردند آنوقت به من مي‌گويند در مقابل مشکلات بايست. امامان نبايد از علم غيب استفاده کنند بايد همه سختي‌هاي مردم را تحمل کنند تا براي من الگوي عملي باشند البته علم غيب بود.

اما قرآن يک خبر خوبي هم دارد مي‌فرمايد آنهايي که امام و پيغمبر نيستند اگر تقوا داشته باشند گاهي نوري براي آنها باز مي‌کنيم نديدني‌ها را ببينند «يَجْعَلْ اللَّهُ لَهُ نُورًا» (نور/40) براي متقين است اگر به گناه رسيدي خودت را نگه داشتي نوري به تو مي‌دهيم که خط را گم نکني شعار‌ها و موجها تو را با خود نبرند «يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقَانًا» (انفال/29) يعني يک ديدي به تو بدهيم، که بفهمي حق با چه کسي است «يَجْعَلْ اللَّهُ لَهُ نُورًا، يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقَانًا» اين مورد مخصوص انبياء نيست براي کسي که تقوا داشته باشد خدا چشم او را باز مي‌کند اما تقوي هم عمل به رساله مراجع است نه سير سلوک‌ها و چله نشيني‌ها و خانقاه و عرفان‌هاي کاذب. تقوي هم همان عمل به دستور حضرت مهدي(ع) است که امام زمان فرمود: در زمان غيبت من فقيه عادلي که هوا و هواس ندارد مجتهد باشد عادل هم باشد طبق آن رساله عمل کنيد عمل به فتواي مراجع به شما نوري مي‌دهد که خط را گم نمي‌کنيد.

 


نویسنده : محمد علی عین اللهی
تاریخ : چهار شنبه 7 اسفند 1392


آیا فاطمه از خلفا راضی بود؟

برچسب ها: thxli، فاطمه، فاطمه و خلفا، فاطمه و عمربن خطاب، آیا فاطمه از خلفا راضی بود؟،

مناظره سلطان الواعظین با علمای اهل سنت: آیا فاطمه از خلفا راضی بود؟ (9:25)

دانلود

 


نویسنده : محمد علی عین اللهی
تاریخ : سه شنبه 6 اسفند 1392


شيعيان و دلايل گفتن سلام و صلوات بر معصومين و امامان

برچسب ها: شيعيان و دلايل گفتن سلام و صلوات بر معصومين و امامان،

پرسش: چرا موقعي که شيعيان، نام امامان خود را مي برند به جاي رضي الله عنهم از سلام الله عليهم يا از
صلوات الله عليهم استفاده مي کنند. در صورتي که بر طبق آيه شريفه } إِنَّ اللهَ وَ مَلائِکَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَي النَّبِيِّ يا أَيُّهَا
الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِيماً{; خداوند و فرشتگانش به روان پاک پيغمبر درود مي فرستند، اي اهل ايمان،
شما هم بر او درود فرستاده و سلام گوييد و تسليم فرمان او شويد( 1). بنابراين سلام و صلوات مخصوص نبي
گرامي(صلي الله عليه وآله)اسلام است و شيعيان بر خلاف نص صريح قرآن، عمل مي کنند. آيا اين کار هم بدعت
و هم غلو نيست؟

پاسخ: شيعيان نيز معتقدند که عملي برخلاف نص قرآن مجيد نبايد انجام شود. اما مطالب سؤال فوق به دليل زير
بدعت و غلو نمي باشد.
اولا آيه مورد اشاره فقط سلام و صلوات فرستادن بر رسول الله را امر نموده و هرگز از سلام و صلوات فرستادن
بر ديگران ممانعت ننموده است. مثلا در آيه 157 بقره } الَّذِينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قالُوا إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ
أُولئِکَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ{ خداوند صلوات را بر بندگان زيادي که شامل اين
آيه شوند نثار مي کند، بلکه بر اساس آيه 42 احزاب } هُوَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيْکُمْ وَمَلائِکَتُهُ لِيُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَي
النُّورِ وَ کانَ بِالْمُؤْمِنِينَ رَحِيماً{، اين درباره صلوات و در مورد سلام نيز، نه تنها منتفي نيست بلکه آيات قرآن آن را
تشويق مي کند.
) {وَإِذا جاءَکَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِآياتِنا فَقُلْ سَلامٌ عَلَيْکُمْ{ (انعام 54.

ملائکه بر مؤمنان سلام مي کنند، رعد آيه 24 ; و تحيت مؤمنان در بهشت به يکديگر سلام است، ابراهيم  23

تا اينجا مربوط به عامه اهل ايمان است که درود و سلام بر آن ها منعي ندارد. اما در مورد اهل بيت پيامبر(صلي
الله عليه وآله) به دلائل زيادي که به برخي از آن ها اشاره مي شود از فضيلت بيشتري برخوردار است.
خداوند در سوره صافات مي فرمايد: } سَلامٌ عَلَي آلِ ياسِينَ{( 1) و يا در همين سوره، مرتب بر ساير انبياي عظام
{ ،( سلام مي فرستد: } سَلامٌ عَلَي الْمُرسَلِينَ{( 2)، } سَلامٌ عَلَي نُوحِ فِي الْعَالَمِينَ{( 3)، } سَلامٌ عَلَي إبْراهِيمَ{( 4
سَلامٌ عَلَي مُوسَي وَ هَارُونَ{( 5)، واضح است که در اين آيات، نوح، ابراهيم، موسي و هارون جملگي پيامبران
الهي هستند و بر آن ها سلام گفته است. اما (ياسين) يکي از نام هاي حضرت ختمي مرتبت است و سلام بر آل او
يعني سلام بر اهلبيت و اولاد او. بنابراين چون در هيچ جاي قرآن بر اولاد ساير پيامبران به جز اولاد حضرت
محمد مصطفي(صلي الله عليه وآله) سلام نشده است، پس } سَلامٌ عَلَي آلِ ياسِينَ {يعني سلام بر اولاد خاتم الانبيا.
مخصوصاً در قران مجيد و به منظور روشنگري بيشتر امت، پنج نام از دوازده نام مبارک پيغمبر را آورده است
که عبارتند از: (نون، يس، محمد، احمد و عبدالله(
از نظر علماي شيعه، مراد از آل ياسين يقيناً آل محمد مي باشد. بسياري از علماي اهل سنت نيز اين گونه برداشت
مراد از آل » : نموده اند. مثلاً ابن حجر در صواعق محرقه از ابن عباس و جمعي ديگر از مفسرين نقل مي کند که
اين تفسير را امام فخر رازي در جلد هفتم تفسير کبيرش، نقاش از کلبي در باب دوم .« ياسين، آل محمد مي باشد( 6

و نيز
بيان کرده « رشفة الصادي من بحر فضائل بني النبي الهادي » سيد ابي بکر شهاب الدين علوي در باب اول کتاب
است. مهمتر از اين مطالب آن چيزي است که امام فخر رازي 

اهل بيت آن حضرت در پنج چيز با آن حضرت برابري مي کنند: » ذکر کرده است
1در سلام; که خداي متعال فرموده است: سلام بر پيغمبر بزرگوار و نيز بر آل ياسين (يعني سلام بر آل محمد.( .
2درصلوات برآن حضرت; که درتشهدنماز،براهل بيت اوصلوات فرستاده مي شود. .
3در طهارت; که خداي متعال فرموده است: طه. يعني اي طاهر و آيه تطهير را نازل کرده است. .
4در تحريم صدقه; که بر پيغمبر و بر اهل پيغمبر صدقه حرام است.

5در محبت; که خداي متعال فرموده است: بگو اگر شما خدا را دوست مي داريد، مرا متابعت کنيد تا خدا شما را .
دوست بدارد. درباره اهل بيت آن حضرت فرموده است: اي محمد; به آن ها (امت) بگو: من از شما بجز دوستي . ذوالقربي و اهل بيتم اجر و مزدي نمي خواهم/7/

1= صافات .130 

2=صافات .181

3=صافات .79

4=صافات .109

5=صافات .120

6=فتح الباري، ج 65 ، ص 265 ; ينابيع المودة لذوي القربي، ج 6 ص 435 ; تنبيه الغافلين، ص 146

7=بحار الانوار، ج 23 ، ص 170 به نقل از ابن حجر در صواعق از قول فخر الدين رازي ; نظم دررالسمطين،ص293

 

 

 


نویسنده : محمد علی عین اللهی
تاریخ : سه شنبه 6 اسفند 1392


آیا جمع بين نمازها برخلاف سنت پيامبر است؟

برچسب ها: آیا جمع بين نمازها برخلاف سنت پيامبر است؟، نماز، ،

پرسش: چرا بر خلاف سنّت پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله)، شيعيان نمازهاي ظهر و عصر را با هم و نمازهاي
مغرب و عشا را هم زمان مي خوانند؟

پاسخ: نخست آن که نماز جزء فروع دين است و در مسائل فرعي بين علماي همه مذاهب اختلافات زيادي است،
همانطور که پيشوايان و علماي اربعه اهل سنت با هم اختلاف زيادي در اين مسائل دارند.
ثانياً جمع خواندن نمازهاي ظهر و عصر يا مغرب و عشا، بر خلاف سنّت رسول الله(صلي الله عليه وآله) نمي
الجمع » باشد; چون ايشان گاهي اين نمازها را جمع و گاهي جداگانه مي خوانده اند. مثلا در صحيح مسلم در باب
بدون خوف و ترس و در غير سفر، رسول خدا(صلي » : از ابن عباس نقل شده که گفت « بين الصلاتين في الحضر
)مجدّداً در همان )«. الله عليه وآله)نمازهاي ظهر و عصر را جمع و نمازهاي مغرب و عشا را جمع ادا مي کردند/1/
با پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) » : صحيح مسلم و نيز امام حنبل در جزء اوّل مسند از ابن عباس نقل کرده اند
هشت رکعت نماز ظهر و عصر و هفت رکعت نماز مغرب و عشا را به طور جمع ادا نمود/2/

1=صحيح مسلم، ج 2، شبهاي پيشاور، ص 109

2=سبل السلام، ج 2، ص 43 ; معجم الکبير، ج 12 ، ص65

بالاخره چندين حديث از ابن عباس درباره جمع خواندن نماز ظهر و عصر و نيز مغرب و عشا نقل شده است.
پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) در حال اقامت در مدينه، نه در حال مسافرت، هفت رکعت (نماز » : براي مثال
) احمد حنبل در مسند از سعيد بن )«. مغرب و عشا با هم) و هشت رکعت (نماز ظهر و عصر با هم) نماز گزارد/1/
جبير از ابن عباس روايت مي کند که گفت پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) بدون آن که در حالت خوف و ترس، يا در حال سفر باشد نماز پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله)بدون آن که در حالت در جايي ديگر گفته است )«. ظهر و عصر را جمع خواند/2/) خوف و ترس باشد، يا باران ببارد، نماز ظهر و عصر را جمع خواند/3/ ابو زبير دليل جمع خواندن نماز توسط پيامبر را از سعيد بن جبير سؤال نمود، او گفت: من همين سؤال را از ابن عباس پرسيدم و او پاسخ داد. جهت جمع مي خواند تا احدي از امتش در سختي و مشقت نباشند/4/

1=صحيح مسلم، ج 2، ص 153

2=صحيح مسلم، ج 2، ص 151 ; کتاب الموطأ، ج 1، ص 144 ; کتاب الامام، ج 7،ص216

3=مسند احمد، ج 1، ص 223 ; صحيح مسلم، ج 2، ص152

4=فتح الباري، ج 2، ص 20 ، ص 151 ; مسند احمد، ج 1، ص 2

همچنين در صحيح مسلم از قول عبدالله ابن شفيق مي گويد: روزي بعد العصر، ابن عباس براي ما خطبه مي خواند
و سخنراني مي کرد. سخنش به درازا کشيد و همچنان براي ما صحبت مي نمود تا اين که آفتاب غروب کرد و
ابن عباس اعتنايي نکرد. در همين حال مرد ديگري « الصلاة، الصلاة » : ستاره ها ظاهر شدند. صداي مردم بلند شد
مادر مرده، مرا سنت ياد مي دهي؟ من خودم » : سرداد. ابن عباس رو به او نمود و گفت « الصلاة، الصلاة » نداي
سپس عبدالله بن شفيق. ديدم که پيامبر خدا نمازهاي ظهر و عصر و نمازهاي مغرب و عشا را جمع مي خواند/1/
مي گويد: چون اين حرف برايم غير قابل قبول بود و گران آمد، نزد ابو هريره رفتم و او نيز گفته هاي ابن عباس
را تأييد کرد.

1=صحيح مسلم، ج 2، ص 152 ; مسند احمد، ج 1، ص251

 


نویسنده : محمد علی عین اللهی
تاریخ : سه شنبه 6 اسفند 1392


سادات منسوب به پيامبر(ص) هستند يا امير المؤمنين(ع)؟

برچسب ها: سادات، سادات منسوب به پيامبر(ص) هستند يا امير المؤمنين(ع)؟،

سادات منسوب به پيامبر(ص) هستند يا امير المؤمنين(ع)؟
پرسش: چرا در بين شيعيان، سادات خود را منتسب به پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) و از اولاد ايشان مي دانند.
در حالي که شجره آن ها در نهايت به حضرت اميرالمؤمنين(عليه السلام) برمي گردد. بنابراين سادات از بستگان
اميرالمؤمنين(عليه السلام)مي باشند، نه از ذرّيه و نسل رسول الله(صلي الله عليه وآله)؟
پاسخ: بر اساس شجره نامه اي که معمولا سادات شيعه دارند، نسب آن ها به يکي از ائمه معصومين مي رسد.
واضح است که چون بقيه امامان، فرزندان علي و فاطمه(عليهما السلام)هستند، اين شجره به راحتي به امام اول
شيعيان و حضرت فاطمه زهرا(عليها السلام)متصل مي گردد.
چون عقبه و نسل هر فرد از طرف اولاد مذکر است و اولاد اناث، آدمي را به اجداد و نسل » اما اين استدلال که
هاي قبلي وصل نمي کند، از طرفي چون حضرت محمد(صلي الله عليه وآله)نيز نسلي از اولاد ذکور نداشته است،
يک اعتقاد نادرست و يک شبهه است. براي پاسخ به اين شبهه، ابتدا به نقلِ ،« لذا سادات از نوادگان ايشان نيستند
يک مناظره تاريخي بين امام موسي کاظم(عليه السلام) و هارون الرشيد خواهيم پرداخت.

امام موسي کاظم(عليه السلام) مي فرمايد: روزي در مجلس هارون الرشيد خليفه عباسي وارد شدم. از من
سؤالاتي را پرسيد که يکي از آن ها همين سؤال بود، چنين پاسخ دادم: خداوند در قرآن مجيد مي فرمايد: } وَ وَهَبْنا
لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ کُلاًّ هَدَيْنا وَ نُوحاً هَدَيْنا مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَيْمانَ وَ أَيُّوبَ وَ يُوسُفَ وَ مُوسي وَ هارُونَ وَ
کَذلِکَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ * وَ زَکَرِيّا وَ يَحْيي وَ عِيسي وَ إِلْياسَ کُلٌّ مِنَ الصّالِحِينَ{;( 1) از اين آيات نتيجه مي شود:
اولاد نوح و ابراهيم، داود و سليمان و ايوب و يوسف و موسي و هارون و زکريا و يحيي و عيسي و الياس، همگي
از صالحين اند. اما چون

از براي عيسي مسيح پدري نبود، خداي تعالي او را از طريق حضرت مريم از ذراري انبيا قرار داد. همان طور
نيز ما را از طرف مادرمان فاطمه(عليها السلام)از ذريه پيغمبر اسلام قرار داده است. اين تفسير را امام فخر
رازي از علماي اهل تسنّن در جلد چهارم تفسير کبير
درباره همين آيه آورده است. او نيز حسن و حسين(عليهما السلام) را از طرف مادر، ذريه رسول الله(صلي الله
عليه وآله)مي داند

1=انعام 84-85

دليل دوّم: آيه مباهله
در آيه شريفه آمده است: } فَمَنْ حَاجَّکَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ
نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللهِ عَلَي الْکاذِبِينَ{; هرکس درباره عيسي با تو در مقام مجادله
برآيد، بعد از آن که با وحي خدا به احوال او آگاهي يافتي، به آن ها بگو: بياييد بخوانيم پسرانمان و پسرانتان، زن
هايمان و زن هايتان، و کساني را که به منزله نفس ما هستند، و خودتان را، آنگاه با هم مباهله نماييم تا دروغگويان
و کافران را به لعن و عذاب خدا گرفتار سازيم.( 1) به دليل آن که در وقت مباهله به جز علي بن ابي طالب، فاطمه،
اميرالمؤمنين « أَنْفُسَنا » حسن و حسين(عليهما السلام)کس ديگري به همراه پيغمبر نبوده است لذا در اين آيه مراد از
حسن و حسين اند که خداوند « أَبْناءَنا » فاطمه زهرا(عليها السلام) و مراد از « نِساءَنا » علي(عليه السلام)، مراد از
آنان را پسران پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) ناميده است. حال که به استناد آيه فوق، حسن و حسين فرزندان
پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله)مي باشند. پس معلوم مي شود که جميع سادات بني فاطمه مفتخر به اين افتخار
بزرگ بوده و تماماً از ذراري پيامبر عظيم الشأن اسلام مي باشند.
به « أَبْناءَنا » ابن ابي الحديد معتزلي در شرح نهج البلاغه و ابوبکر رازي در تفسير آيه مباهله، باتوجه به جمله
همين طريق استدلال مي کنند که: همانطور که خداوند در قرآن مجيد، عيسي مسيح را از طريق مادرش مريم از
ذرية ابراهيم خوانده است، حسن و حسين(عليهما السلام) از طرف مادرشان فاطمه(عليها السلام) پسران پيامبر
خدا(صلي الله عليه وآله) مي باشند.

61 :( 1آل عمران (

دليل سوّم
از « الصواعق المحرقه » ابن حجر هيثمي مکي در کتاب ،« کتاب کفاية الطالب » محمدبن يوسف گنجي شافعي در
طبراني از جابر بن عبدالله انصاري و خطيب خوارزمي در مناقب، حديث زير را از ابن عباس از پيامبر نقل مي
خداوند عزوجل ذريه هر پيغمبري را در صلب او قرارداد و ذريه مرا در صلب علي ابن ابي طالب » کنند
)1)«. قرارداد
دليل چهارم:
خطيب خوارزمي در مناقب و امام احمد حنبل در مسند و ميرسيدعلي همداني شافعي در مودة القربي از پيامبر
اين دو فرزندم حسن و حسين، ريحانه هاي من مي باشند و هر دوي » خدا(صلي الله عليه وآله) چنين نقل مي کنند
)2)«. آن ها امامند; خواه قائم به امر امامت باشند، خواه ساکت و نشسته
دليل پنجم:
ابن حجر مکي در صواعق و محمدبن يوسف گنجي شافعي در کفاية الطالب از خليفه دوم عمر بن الخطاب نقل مي
کنند که گفت: از پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) شنيدم که فرمود:
هر حسب و نسبي به جز حسب و نسب من در روز قيامت منقطع است. عصبه هر اولاد دختري از جانب پدر «
)4)«. است، مگر فرزندان فاطمه(عليها السلام) که من پدر و عصبه( 3) آن ها مي باشم

1معجم الکبير، ج 3، ص 44 ; جامع الصغير، ج 1، ص 262 ; کنز العمال، ج 11 ، ص 600 ; شبهاي پيشاور، .
». إنّ الله عزّوجلّ جعل ذرية کلّ نبيّ في صلبه و جعل ذرّيتي في صلب عليّ ابن أبي طالب » : ص 105
». ابناي هذان ريحانتان، قاما أو قعدا » : 2کنز العمال، ج 12 ، ص 112 ; شبهاي پيشاور، ص 106 .
3عُصبه: در اصل پسران و خويشاوندان مذکر از جانب پدر را گويند. .
4کنز الفوايد، ص 167 ، السيدة فاطمة الزهراء، ص 61 ; افحام الأعداء والخصوم، ص 77 ; شبهاي پيشاور، .
إِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ(صلي الله عليه وآله) يَقُولُ کُلُّ حَسَب وَ نَسَب مُنْقَطِعٌ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مَا خَلاَ حَسَبِي وَ » : ص 106
». نَسَبِي وَ کُلُّ بَنِي أُنْثَي عَصَبَتُهُمْ لاَِبِيهِمْ مَا خَلاَ بَنِي فَاطِمَةَ فَإِنِّي أَنَا أَبُوهُمْ وَ أَنَا عَصَبَتُ


نویسنده : محمد علی عین اللهی
تاریخ : سه شنبه 6 اسفند 1392


صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد

مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
Design By : Ashoora.ir























پایگاه جامع عاشورا